زیارت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در روز عید غدیر:
الإمام الهادي عليه السلام ـ في زِيارَةٍ زارَ بِها في يَومِ الغَديرِ فِي السَّنَةِ الَّتي أشخَصَهُ المُعتَصِمُ ـ : تَقِفُ عَلَيهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وتَقولُ :
امام هادى عليه السلام ـ در هنگام زيارت [ قبر امير مؤمنان ]در روز غديرِ سالى كه معتصم، او را فرا خوانْد ـ : بر سر [ قبر] او ـ كه درودهاى خداوند بر او باد ـ مى ايستى و مى گويى:
السَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ ، خاتَمِ النَّبِيّينَ ، وسَيِّدِ المُرسَلينَ ، وصَفوَةِ رَبِّ العالَمينَ ، أمينِ اللّهِ عَلى وَحيِهِ ، وعَزائِمِ أمرِهِ ، الخاتِمِ لِما سَبَقَ ، وَالفاتِحِ لِمَا استَقبَلَ ، والمُهَيمِنِ عَلى ذلِكَ كُلِّهِ ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، وصَلَواتُهُ وتَحِيّاتُهُ ،
سلام و رحمت و بركات خدا و صلوات و درودهاى او بر محمّد، پيامبر خدا، خاتم پيامبران و سَرور فرستادگان و گزيده پروردگار جهانيان [ و] امين خداوند بر وحى و امور مهمّش، پايانبخش گذشته ها و گشايشگر آينده ها و نگاهبان همه آنها!
السَّلامُ عَلى أنبِياءِ اللّهِ ورُسُلِهِ ومَلائِكَتِهِ المُقَرَّبينَ وعِبادِهِ الصّالِحينَ ،
سلام و رحمت و بركات خدا بر پيامبران و فرستادگان الهى و فرشتگان مقرّب و بندگان صالحش!
السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وسَيِّدَ الوَصِيّينَ ، ووارِثَ عِلمِ النَّبِيّينَ ، ووَلِيَّ رَبِّ العالَمينَ ، ومَولايَ ومَولَى المُؤمِنينَ ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ،
سلام و رحمت و بركات خدا بر تو، اى امير مؤمنان و سَرور اوصيا و وارث دانش انبيا و ولىّ پروردگار جهانيان و مولاى من و مولاى مؤمنان!
السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، يا أمينَ اللّهِ في أرضِهِ ، وسَفيرَهُ في خَلقِهِ ، وحُجَّتَهُ البالِغَةَ عَلى عِبادِهِ ،
سلام بر تو، اى امير مؤمنان، اى امين خدا در زمينش و سفير او در خلقش و حجّت رساى او بر بندگانش!
السَّلامُ عَلَيكَ يا دينَ اللّهِ القَويمَ ، وصِراطَهُ المُستَقيمَ .
سلام بر تو، اى دين استوار خدا و راه راست او!
السَّلامُ عَلَيكَ أيُّهَا النَّبَأُ العَظيمُ ، الَّذي هُم فيهِ مُختَلِفونَ ، وعَنهُ يُسأَلونَ .
سلام بر تو، اى خبر بزرگى كه در آن، اختلاف مى ورزند و از آن، پرسيده مى شوند!
السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَالمُؤمِنينَ ؛ آمَنتَ بِاللّهِ وهُم مُشرِكونَ ، وصَدَّقتَ بِالحَقِّ وهُم مُكَذِّبونُ ، وجاهَدتَ وهُم مُحجِمونَ ، وعَبَدتَ اللّهَ مُخلِصا لَهُ الدّينَ ، صابِرا مُحتَسِبا حَتّى أتاكَ اليَقينُ ، ألا لَعنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمينَ .
سلام بر تو، اى امير مؤمنان! تو به خداوند ايمان آوردى، در حالى كه آنان مشرك بودند و حق را تصديق كردى، در حالى كه آنان تكذيب مى كردند و جهاد كردى، در حالى كه آنان پا پس مى كشيدند. خدا را با آيينى پاك و بى آلايش، شكيبا و خالصانه پرستيدى، تا رحلتت فرا رسيد. هان! نفرين خدا بر ستمكاران!
السَّلامُ عَلَيكَ يا سَيِّدَ المُسلِمينَ ، ويَعسوبَ المُؤمِنينَ ، وإمامَ المُتَّقينَ ، وقائِدَ الغُرِّ المُحَجَّلينَ ورَحمَةُ اللّهِ وَبرَكاتُهُ ،
سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو اى سَرور مسلمانان و مهتر مؤمنان و پيشواى متّقيان و پيشواى سپيدرويان!
أشهَدُ أنَّكَ أخُو الرَّسولِ ووَصِيُّهُ ، ووارِثُ عِلمِهِ ، وأمينُهُ عَلى شَرعِهِ ، وخَليفَتُهُ في اُمَّتِهِ ، وأوَّلُ مَن آمَنَ بِاللّهِ وصَدَّقَ بِما أنزَلَ عَلى نَبِيِّهِ ،
گواهى مى دهم كه تو، برادر پيامبر و وصىّ او و وارث دانش او و امانتدار آيين او و جانشين او در ميان امّتش هستى و [ نيز ]نخستين كسى كه به خدا ايمان آورْد و [ نخستين كسى كه] آنچه را خداوند بر پيامبرش نازل كرد، تصديق نمود.
وأشهَدُ أنَّهُ قَد بَلَّغَ عَنِ اللّهِ ما أنزَلَهُ فيكَ ، وصَدَعَ بِأَمرِهِ ، وأوجَبَ عَلى اُمَّتِهِ فَرضَ وِلايَتِكَ ، وعَقَدَ عَلَيهِمُ البَيعَةَ لَكَ ، وجَعَلَكَ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم كَما جَعَلَهُ اللّهُ كَذلِكَ .
و [ نيز] گواهى مى دهم كه او (پيامبر صلى الله عليه و آله )، آنچه خدا درباره تو بر او نازل كرد، ابلاغ نمود و آن را به انجام رساند و فريضه ولايت تو را بر امّتش واجب ساخت و بر آن براى تو بيعت گرفت و تو را به مؤمنان، از خود آنها سزاوارتر قرار داد، همان گونه كه خداوند، او را چنين قرار داده بود.
ثُمَّ أشهَدَ اللّهَ تَعالى عَلَيهِم فَقالَ : أ لَستُ قَد بَلَّغتُ ؟ فَقالوا : اللّهُمَّ بَلى . فَقالَ : اللّهُمَّ اشهَد ، وكَفى بِكَ شَهيدا وحاكِما بَينَ العِبادِ . فَلَعَنَ اللّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعدَ الإقرارِ ، وناكِثَ عَهدِكَ بَعدَ الميثاقِ ،
سپس خداوند متعال را بر آنان گواه گرفت و فرمود : «آيا من [ رسالت پروردگارم را] ابلاغ نكردم؟».
گفتند : چرا.
فرمود : «خدايا! گواه باش و تو براى گواهى و داورى ميان بندگان، كافى هستى».
پس خداوند، انكار كننده ولايتت را پس از اقرار نمودن [ به آن] و شكننده پيمانت را پس از پيمان بستن، نفرين كند!
وأشهَدُ أنَّكَ أوفَيتَ بِعَهدِ اللّهِ تَعالى ، وأنَّ اللّهَ تَعالى موفٍ بِعَهدِهِ لَكَ «وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَـهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا» (۱) .
و گواهى مى دهم كه تو به عهد خداى متعال، وفا كردى و خداوند متعال هم به عهدش براى تو وفا مى كند : «و هر كس به پيمانى كه با خدا بسته، وفا كند، زودا كه [ خدا ]پاداشى بزرگ به او بخشد» .
وأشهَدُ أنَّكَ أميرُ المُؤمِنينَ ، الحَقُّ الَّذي نَطَقَ بِوِلايَتِكَ التَّنزيلُ ، وأخَذَ لَكَ العَهدَ عَلَى الاُمَّةِ بِذلِكَ الرَّسولُ ،
وأشهَدُ أنَّكَ وعَمَّكَ وأخاكَ الَّذينَ تاجَرتُمُ اللّهَ بِنُفوسِكُم ، فَأَنزَلَ اللّهُ فيكُم : «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَ لَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَـتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِى التَّوْرَاةِ وَ الْاءِنجِيلِ وَ الْقُرْءَانِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُم بِهِ وَ ذَ لِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ * التَّـئِبُونَ الْعَـبِدُونَ الْحَـمِدُونَ السَّـئِحُونَ الرَّ كِعُونَ السَّـجِدُونَ الْأَمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ الْحَـفِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» (۲) .
و گواهى مى دهم كه تو همان امير حقيقىِ مؤمنانى كه قرآن به ولايتت زبان گشود (۱) و پيامبر خدا بر آن از امّت، تعهّد گرفت.
و گواهى مى دهم كه تو و عمو و برادرت كسانى هستيد كه جان هاى خود را با خدا داد و ستد كرديد. پس خداوند درباره شما نازل كرد : «خداوند، جان ها و اموال مؤمنان را در برابر بهشت از آنان خريده است؛ آنان كه در راه خدا مى جنگند و مى كُشند و كشته مى شوند. وعده راستينى است كه در تورات و انجيل و قرآن برعهده گرفته است ؛ و چه كسى از خداوند به عهدش وفادارتر است؟ پس، مژده باد به داد و ستدى كه بدان دست يازيده ايد و اين ، همان رستگارى بزرگ است. آنان توبه كاران و عابدان و سپاس گزاران و روزه داران و ركوع كنندگان و سجود كنندگان و فرمان دهندگان به معروف و بازدارندگان از منكر و پاسداران احكام الهى اند. و مؤمنان را مژده بده» .
أشهَدُ يا أميرَ المُؤمِنينَ أنَّ الشّاكَّ فيكَ ما آمَنَ بِالرَّسولِ الأَمينِ ، وأنَّ العادِلَ بِكَ غَيرَكَ عادِلٌ عَنِ الدّينِ القَويمِ الَّذِي ارتَضاهُ لَنا رَبُّ العالَمينَ ، فَأَكمَلَهُ بِوِلايَتِكَ يَومَ الغَديرِ ،
گواهى مى دهم ـ اى امير مؤمنان! ـ آن كه در تو شك ورزد، به پيامبر امين، ايمان نياورده و آن كه از تو به ديگران متمايل شود، از دين استوار، منحرف گشته است؛ دينى كه پروردگار جهانيان براى ما پسنديد و روز غدير، آن را به ولايت تو كامل كرد.
وأشهَدُ أنَّكَ المَعنِيُّ بِقَولِ العَزيزِ الرَّحيمِ : «وَأَنَّ هَـذَا صِرَ طِى مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ» (۳) ضَلَّ وَاللّهِ وأضَلَّ مَنِ اتَّبَعَ سِواكَ ، وعَنَدَ عَنِ الحَقِّ مَن عاداكَ .
و گواهى مى دهم كه تو، مقصود گفته خداى عزيز و رحيمى : «و اين، راه راست من است. پس، آن را بپوييد و به راه هاى ديگر نرويد، كه شما را از راه او جدا مى سازد» . به خدا سوگند، هر كه از جز تو پيروى كرد، گم راه شد و گم راه كرد و هر كه با تو دشمنى كرد، از حقْ جدا گشت.
اللّهُمَّ سَمِعنا لِأَمرِكَ ، وأطَعنا وَاتَّبَعنا صِراطَكَ المُستَقيمَ ، فَاهدِنا رَبَّنا ولا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ الهُدى عَن طاعَتِكَ ، وَاجعَلنا مِنَ الشّاكِرينَ لِأَنعُمِكَ ،
خدايا! فرمانت را شنيديم و اطاعت كرديم و راه راست تو را پيموديم. پس ـ اى پروردگار ما! ـ ما را هدايت كن و دل هايمان را پس از هدايت، از اطاعتت منحرف مگردان و ما را از سپاس گزاران نعمت هايت قرار ده!
وأشهَدُ أنَّكَ لَم تَزَل لِلهَوى مُخالِفا ، ولِلتُّقى مُحالِفا ، وعَلى كَظمِ الغَيظِ قادِرا ، وعَنِ النّاسِ عافِياً ، وإذا عُصِيَ اللّهُ ساخِطاً ، وإذا اُطيعَ اللّهُ راضِياً ، وبِما عَهِدَ إلَيكَ عامِلاً ، راعِيا لِمَا استُحفِظتَ ، حافِظا مَا استودِعتَ ، مُبَلِّغا ما حُمِّلتَ ، مُنتَظِرا ما وُعِدتَ،
و گواهى مى دهم كه تو هماره با هواى نفست مخالف و با تقوا هم پيمان و بر فرو خوردن خشم، توانا و عفو كننده مردم بودى و چون خدا نافرمانى مى شد، خشمگين و چون خدا اطاعت مى شد، خشنود مى شدى ؛ به آنچه خدا با تو پيمان بست، عمل كننده و براى آنچه حفاظتش را به عهده داشتى، مراقب و آنچه را به تو سپرده بودند، نگاهدار بودى ؛ آنچه را بر دوشت نهادند، [ به مقصد] رساندى و آنچه را وعده داده شدى، انتظار كشيدى.
وأشهَدُ أنَّكَ مَا اتَّقَيتَ ضارِعا (۴) ، ولا أمسَكتَ عَن حَقِّكَ جازِعا ، ولا أحجَمتَ عَن مُجاهَدَةِ عاصيكَ ناكِلاً ، ولا أظهَرتَ الرِّضا بِخِلافِ ما يَرضَى اللّهُ مُداهِناً ، ولا وَهَنتَ لِما أصابَكَ في سَبيلِ اللّهِ ، ولا ضَعُفتَ ولَا استَكَنتَ (۵) عَن طَلَبِ حَقِّكَ مُراقِبا (۶) . مَعاذَ اللّهِ أن تَكونَ كَذلِكَ ، بَل إذ ظُلِمتَ فَاحتَسَبتَ رَبَّكَ ، وفَوَّضتَ إلَيهِ أمرَكَ ، وذَكَّرتَ فَما ذَكَروا ، ووَعَظتَ فَمَا اتَّعَظوا ، وخَوَّفتَهُمُ اللّهَ فَما تَخَوَّفوا (۷) .
و گواهى مى دهم كه از سر ناتوانى پروا نكردى و از سر ناشكيبايى حقّت را فرو ننهشتى و از بيم كارزار با نافرمان هايت پا پس نگذاشتى و از سر سازشكارى و بر خلاف رضايت خدا خود را خشنود ننمودى و گرفتارى هايت در راه خدا، تو را سست نكرد و به چشمداشت دنيا، در طلب حقّ خود، ناتوانى و زبونى نشان ندادى. پناه بر خدا كه تو اين گونه باشى ؛ بلكه چون بر تو ستم شد، به حساب پروردگارت گذاشتى و كارَت را به او وا گذاشتى و تذكّر دادى و نشنيدند و پند دادى و نگرفتند و آنان را از خدا ترساندى و نترسيدند.
وأشهَدُ أنَّكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ جاهَدتَ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ ، حَتّى دَعاكَ اللّهُ إلى جِوارِهِ ، وقَبَضَكَ إلَيهِ بِاختِيارِهِ ، وألزَمَ أعداءَكَ الحُجَّةَ بِقَتلِهِم إيّاكَ ؛ لِتَكونَ لَكَ الحُجَّةُ عَلَيهِم ، مَعَ ما لَكَ مِنَ الحُجَجِ البالِغَةِ عَلى جَميعِ خَلقِهِ .
و گواهى مى دهم كه تو ـ اى امير مؤمنان! ـ در راه خدا، آن گونه كه بايست، كوشيدى، تا اين كه خدا تو را برگزيد و [ جان] تو را به نزد خويش بركشيد و كُشتنت را به دست دشمنان، حجّت بر آنها قرار داد تا بر آنان، افزون بر حجّت هاى رساى ديگرى كه بر همه خلقش دارى ، حجّتى داشته باشى.
السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، عَبَدتَ اللّهَ مُخلِصا ، وجاهَدتَ فِي اللّهِ صابِرا ، وجُدتَ بِنَفسِكَ مُحتَسِبا ، وعَمِلتَ بِكِتابِهِ ، وَاتَّبَعتَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ ، وأقَمتَ الصَّلاةَ ، وآتَيتَ الزَّكاةَ ، وأمَرتَ بِالمَعروفِ ، ونَهَيتَ عَنِ المُنكَرِ مَا استَطَعتَ ، مُبتَغِيا مَرضاةَ ما عِندَ اللّهِ ، راغِبا فيما وَعَدَ اللّهُ ، لا تَحفِلُ (۸) بِالنَّوائِبِ ، ولا تَهِنُ عِندَ الشَّدائِدِ ، ولا تُحجِمُ عَن مُحارِبٍ ، أفِكَ مَن نَسَبَ غَيرَ ذلِكَ ، وَافتَرى باطِلاً عَلَيكَ ، وأولى لِمَن (۹) عَنَدَ عَنكَ .
سلام بر تو، اى امير مؤمنان! خدا را خالصانه پرستيدى و در راه خدا صابرانه جنگيدى و جانت را براى خدا بخشيدى و به كتابش عمل كردى و از سنّت پيامبرش پيروى نمودى. نماز را برپا داشتى و زكات را پرداختى و تا آن جا كه توانستى، به نيكى فرمان دادى و از زشتى بازداشتى، و اين همه را براى كسب رضايت الهى و شوق به وعده خداوند انجام دادى. به گرفتارى ها اهمّيت ندادى و در سختى ها سست نگشتى و از كارزار، پا پس نگذاشتى. هر كه جز اين گويد، تهمت زده و باطلى را به تو نسبت داده است. واى بر كسى كه از تو جدا شد!
لَقَد جاهَدتَ فِي اللّهِ حَقَّ الجِهادِ ، وصَبَرتَ عَلَى الأَذى صَبرَ احتِسابٍ ، وأنتَ أوَّلُ مَن آمَنَ بِاللّهِ وصَلّى لَهُ وجاهَدَ ، وأبدى صَفحَتَهُ في دارِ الشِّركِ ، وَالأَرضُ مَشحونَةٌ ضَلالَةً ، وَالشَّيطانُ يُعبَدُ جَهرَةً .
در راه خدا به شايسته ترين وجه، جهاد نمودى و مخلصانه بر آزارها صبر كردى. و تو نخستين كسى بودى كه به خدا ايمان آورد و براى او نماز گزارد و جنگيد و براى او در خانه شرك، سينه سپر كرد، در حالى كه زمين از گم راهى ، پر بود و شيطان، آشكارا پرستيده مى شد.
وأنتَ القائِلُ : لا تَزيدُني كَثرَةُ النّاسِ حَولي عِزَّةً ، ولا تَفَرُّقُهُم عَنّي وَحشَةً ، ولَو أسلَمَنِي النّاسُ جَميعا لَم أكُن مُتَضَرِّعا ، اِعتَصَمتَ بِاللّهِ فَعَزَزتَ ، وآثَرتَ الآخِرَةَ عَلَى الاُولى فَزَهِدتَ .
و تو گوينده اين سخنى كه : «فراوانى مردمِ پيرامونم بر عزّتم نمى افزايد و پراكنده شدن آنان، بر تنهايى ام نمى افزايد و اگر همه مردم مرا وا نهند، زارى نمى كنم». به خدا چنگ زدى، پس عزيزت داشت و آخرت را بر دنيا مقدّم داشتى، پس زهد ورزيدى.
وأيَّدَكَ اللّهُ وهَداكَ ، وأخلَصَكَ وَاجتَباكَ ، فَما تَناقَضَت أفعالُكَ ، ولَا اختَلَفَت أقوالُكَ ، ولا تَقَلَّبَت أحوالُكَ ، ولَا ادَّعَيتَ ولَا افتَرَيتَ عَلَى اللّهِ كَذِبا ، ولا شَرِهتَ إلَى الحُطامِ ، ولادَنَّسَكَ الآثامُ ، ولَم تَزَل عَلى بَيِّنَةٍ مِن رَبِّكَ ويَقينٍ مِن أمرِكَ ، تَهدي إلَى الحَقِّ وإلى صِراطٍ مُستَقيمٍ .
خدا هم تو را تأييد و هدايت كرد و [ از ميان مردم] بركشيد و برگزيد. پس، كارهايت ضد و نقيض نگشت و گفته هايت مختلف نگرديد و احوالت دگرگون نشد و بر خدا ادّعاى دروغين و بهتان نبستى و به كالاى بى ارزش دنيا حريص نشدى و گناهان، تو را نيالودند و هماره بر دليلى روشن از جانب پروردگارت بودى و در كارَت يقين داشتى. [ و تو] به حقيقت و راه راست ، ره مى نمايى .
أشهَدُ شَهادَةَ حَقٍّ ، واُقسِمُ بِاللّهِ قَسَمَ صِدقٍ أنَّ مُحَمَّدا وآلَهُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم ساداتُ الخَلقِ ، وأنَّكَ مَولايَ ومَولَى المُؤمِنينَ ، وأنَّكَ عَبدُ اللّهِ ووَلِيُّهُ ، وأخُو الرَّسولِ ووَصِيُّهُ ووارِثُهُ ،
به حق ، گواهى مى دهم و به خداوند، سوگندى راستين مى خورم كه محمّد و خاندانش ـ كه درودهاى خدا بر آنان باد ـ ، سروران مردم اند و تو، مولاى من و مولاى مؤمنانى و تو، بنده خدا و ولىّ او و برادر پيامبر صلى الله عليه و آله و وصى و وارث اويى؛
وأنَّهُ القائِلُ لَكَ : وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ ما آمَنَ بي مَن كَفَرَ بِكَ ، ولا أقَرَّ بِاللّهِ مَن جَحَدَكَ ، وقَد ضَلَّ مَن صَدَّ عَنكَ ، ولَم يَهتَدِ إلَى اللّهِ تَعالى ولا إلَيَّ مَن لا يُهدى بِكَ ، وهُوَ قَولُ رَبّي عزّوجلّ : «وَإِنِّى لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَــلِحًا ثُمَّ اهْتَدَى» (۱۰) إلى وِلايَتِكَ .
و او درباره تو گفت : «سوگند به كسى كه مرا به حق بر انگيخت، آن كه به تو كفر ورزيد، به من ايمان نياورده و آن كه تو را انكار كرد، به خداوند، اقرار نكرده است. آن كه از تو دورى گزيد، گم راه شد و آن كه از تو هدايت نجست، نه به خداى متعالْ راه يافت و نه به من ؛ و اين، همان گفته پروردگار من عز و جل است : «ومن، آمرزشگر كسى هستم كه توبه كرد و ايمان آورد و كار صالح كرد و سپس هدايت يافت» به ولايت تو».
مَولايَ فَضلُكَ لا يَخفى ، ونورُكَ لا يُطفى ، وإنَّ مَن جَحَدَكَ الظَّلومُ الأَشقى . مَولايَ أنتَ الحُجَّةُ عَلَى الِعبادِ ، وَالهادي إلَى الرَّشادِ ، وَالعُدَّةُ لِلمَعادِ .
مولاى من! فضيلت تو مخفى و نور تو خاموش شدنى نيست. راستى كه هر كه تو را انكار كرد، ستمكارتر و بدبخت تر است.
مولاى من! تو حجّت بر بندگان و هدايتگر به راه صلاح و توشه آخرتى.
مَولايَ لَقَد رَفَعَ اللّهُ فِي الاُولى مَنزِلَتَكَ ، وأعلى فِي الآخِرَةِ دَرَجَتَكَ ، وبَصَّرَكَ ما عَمِيَ عَلى مَن خالَفَكَ ، وحالَ بَينَكَ وبَينَ مَواهِبِ اللّهِ لَكَ ؛ فَلَعَنَ اللّهُ مُستَحِلِّي الحُرمَةِ مِنكَ ، وذائِدَ الحَقِّ عَنكَ ،
وأشهَدُ أنَّهُمُ الأَخسَرونَ الَّذينَ «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيهَا كَــلِحُونَ» (۱۱) ، وأشهَدُ أنَّكَ ما أقدَمتَ ولا أحجَمتَ ولا نَطَقتَ ولا أمسَكتَ إلّا بِأَمرٍ مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ .
مولاى من! خداوند، منزلتت را در دنيا والا گردانيد و درجه ات را در آخرت، تعالى بخشيد و آنچه را بر مخالفان تو پوشيده مانْد، براى تو روشن ساخت؛ مخالفانى كه ميان تو و موهبت هاى خداوندى به تو، جدايى انداختند. پس خداوند، كسانى را كه حرمت تو را پاس نداشتند و تو را از حقّت باز داشتند، لعنت كناد! گواهى مى دهم كه آنان، زيانكارترين اند ، كسانى كه «آتش، بر چهره هايشان مى زند و آنان، در آن جا تُرش روى اند»
.
و گواهى مى دهم كه نه خود را پيش انداختى و نه پا پس كشيدى و جز به فرمان خدا و پيامبر او نگفتى و دست نكشيدى.
قُلتَ : وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لَقَد نَظَرَ إلَيَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أضرِبُ قُدّامَهُ بِسَيفي . فَقالَ : «يا عَلِيُّ أنتَ عِندي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي ، واُعلِمُكَ أنَّ مَوتَكَ وحَياتَكَ مَعي وعَلى سُنَّتي» ، فَوَاللّهِ ما كَذَبتُ ولا كُذِّبتُ ، ولا ضَلَلتُ ولا ضَلَّ بي ، ولا نَسيتُ ما عَهِدَ إلَيَّ رَبّي ، وإنّي لَعَلى بَيِّنَةٍ مِن رَبّي بَيَّنَها لِنَبِيِّهِ ، وبَيَّنَهَا النَّبِيُّ لي ، وإنّي لَعَلَى الطَّريقِ الواضِحِ ، ألفِظُهُ لَفظا .
. گفتى : «سوگند به آن كه جانم در دست اوست، پيامبر خدا، در حالى كه در جلوى رويَش شمشير مى زدم، به من نگريست و فرمود : اى على! تو براى من، به منزله هارون براى موسى هستى، جز آن كه پيامبرى پس از من نيست و به تو اعلام مى كنم كه مرگ و زندگى ات، با من و به روش من است . به خدا سوگند، نه دروغ گفته ام و نه به من دروغ گفته شده است، نه گم راه شده ام و نه گم راه نموده ام و نه عهد پروردگارم را از ياد برده ام. من بر آن دليل روشنى هستم كه پروردگارم براى پيامبرش روشن نمود و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز براى من روشن ساخت. من بر راهى آشكارم و به حقيقت مى گويم و باكى از كسى ندارم».
صَدَقتَ وَاللّهِ وقُلتَ الحَقَّ ؛ فَلَعَنَ اللّهُ مَن ساواكَ بِمَن ناواكَ ، (۱۲) وَاللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ يَقولُ : «هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ» (۱۳) ولَعَنَ اللّهُ مَن عَدَلَ بِكَ مَن فَرَضَ اللّهُ عَلَيهِ وِلايَتَكَ ،
وأنتَ وَلِيُّ اللّهِ وأخو رَسولِهِ وَالذّابُّ عَن دينِهِ ، وَالَّذي نَطَقَ القُرآنُ بِتَفضيلِهِ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَـهِدِينَ عَلَى الْقَـعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا * دَرَجَـتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا» (۱۴)
به خدا سوگند كه راست و حقيقت گفتى . پس خدا نفرين كند آن كه تو را با دشمنانت برابر نهاد، در حالى كه خداوند ـ كه يادش بلند باد ـ مى گويد : «آيا دانايان، با نادانان برابرند؟» و خداوند، لعنت كند آن كه تو را با كسى كه ولايتت بر او واجب است ، همسنگ كرد ، در حالى كه تو ولىّ خدا و برادر پيامبرش و حمايتگر دينش بودى ؛ همان كسى كه قرآن به برترى اش زبان گشود و خداى متعال فرمود : «خداوند، مجاهدان را بر خانه نشينان، به پاداشى بزرگ، برترى بخشيده است، به درجاتى از جانبش و نيز آمرزش و رحمت ؛ و خداوند، آمرزنده و مهربان است» .
وقالَ اللّهُ تَعالى : «أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَآجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الأَْخِرِ وَجَـهَدَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّــلِمِينَ * الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَـهَدُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَ لِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَآئِزُونَ * يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَرِضْوَ نٍ وَجَنَّـتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ * خَــلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» (۱۵) .
و نيز خداى متعال فرمود : «آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد كردن مسجدالحرام را همانند [ كار ]كسى پنداشته ايد كه به خدا و روز قيامت، ايمان آورده و در راه خدا جهاد مى كند؟ اينها نزد خدا يك سان نيستند و خدا ستمكاران را هدايت نمى كند. كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جان هايشان در راه خدا جنگيدند، نزد خدا منزلتى والاتر دارند و اينان رستگارند. پروردگارشان آنان را به رحمتى از جانب خود و خشنودى و باغ هايى كه در آنها نعمتى پايدار دارند، مژده مى دهد. جاودانه در آنها خواهند بود و بى گمان، خداست كه نزدش پاداشى بزرگ است» .
أشهَدُ أنَّكَ المَخصوصُ بِمِدحَةِ اللّهِ ، المُخلِصُ لِطاعَةِ اللّهِ ، لَم تَبغِ بِالهُدى بَدَلاً ، ولَم تُشرِكُ بِعِبادَةِ رَبِّكَ أحَدا ، وأنَّ اللّهَ تَعالَى استَجابَ لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله فيكَ دَعوَتَهُ .
گواهى مى دهم كه تو به ستايش خداوند ، اختصاص يافتى و در طاعت خداوند ، اخلاص ورزيدى ، در برابر هدايت، چيزى نخواستى و در عبادت پروردگارت احدى را شريك نساختى. خداوند متعال هم دعاى پيامبرش را درباره تو اجابت كرد.
ثُمَّ أمَرَهُ بِإِظهارِ ما أولاكَ لِاُمَّتِهِ ، إعلاءً لِشَأنِكَ ، وإعلاناً لِبُرهانِكَ ، ودَحضاً لِلأَباطيلِ ، وقَطعا لِلمَعاذيرِ ، فَلَمّا أشفَقَ مِن فِتنَةِ الفاسِقينَ ، وَاتَّقى فيكَ المُنافِقينَ ،
سپس براى بالا بردن منزلت تو و اعلان حجّت تو و ابطال نمودن باطل ها و از ميان بردن بهانه ها، او را به اظهار كردن ولايتت بر امّتش، فرمان داد و چون [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] از فتنه انگيزى فاسقان، بيمناك و از كار منافقان درباره تو، هراسناك شد،
أوحَى اللّهُ رَبُّ العالَمينَ : «يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» (۱۶) فَوَضَعَ عَلى نَفسِهِ أوزارَ المَسيرِ ، ونَهَضَ في رَمضاءِ الهَجيرِ ، فَخَطَبَ فَأَسمَعَ ، ونادى فَأَبلَغَ ، ثُمَّ سَأَلَهُم أجمَعَ فَقالَ : هَل بَلَّغتُ ؟ فَقالوا : اللّهُمَّ بَلى . فَقالَ : اللّهُمَّ اشهَد . ثُمَّ قالَ : أ لَستُ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم ؟ فَقالوا : بَلى ، فَأَخَذَ بِيَدِكَ وقالَ :
خداوندِ پروردگار جهانيان، وحى كرد : «اى پيامبر! آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ كن، كه اگر نكنى، پيامش را نرسانده اى و خداوند، تو را [ گزند] از مردم، حفظ مى كند» .
پس، سختى هاى راه را به جان خريد و در اوج گرما برخاست و سخن راند و به گوش همه رساند و ندا داد و ابلاغ كرد و سپس از همه آنان پرسيد و فرمود : «آيا [ پيام حق را] رساندم؟».
گفتند : آرى.
فرمود : «خدايا! شاهد باش».
سپس فرمود : «آيا من به مؤمنان، از خود آنها سزاوارتر نيستم؟».
گفتند : چرا.
پس دستت را گرفت و فرمود :
«مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَولاهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ» فَما آمَنَ بِما أنزَلَ اللّهُ فيكَ عَلى نَبِيِّهِ إلّا قَليلٌ ، ولا زادَ أكثَرُهُم إلّا تَخسيرا ،
«هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار و ياورش را يارى ده و وا گذارنده اش را وا گذار».
پس به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرده بود، جز اندكى ، ايمان نياوردند و بيشترشان، جز بر زيان [ خود ]نيفزوند.
ولَقَد أنزَلَ اللّهُ تَعالى فيكَ مِن قَبلُ وهُم كارِهونَ : «يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَـفِرِينَ يُجَـهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَ لِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ وَ سِعٌ عَلِيمٌ * إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ * وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَــلِبُونَ» (۱۷) «رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّـهِدِينَ» (۱۸) «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ» (۱۹) .
و خداوند، پيش از آن هم درباره تو چيزهايى نازل كرده بود كه آنان را خوش نمى آمد :
« اى مؤمنان! هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى [ ديگر] را مى آورد كه آنان را دوست دارد و آنان هم او را دوست دارند. آنان در برابر مؤمنان، فروتن و بر كافران، سرفراز و در راه خدا جهادگر و از سرزنش ملامتگر ، بى هراس اند. اين، فضل خداست كه آن را به هر كه خواهد، مى دهد و خدا گشايشگر داناست. ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند؛ همان ها كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع، صدقه مى دهند . و هر كس خدا و پيامبر او و مؤمنان را ولىّ خود گيرد، بداند [ پيروز است] كه حزب خدا پيروز است» ؛
و «پروردگارا! به آنچه نازل كردى، ايمان آورديم و پيامبر را پيروى كرديم. پس، ما را در زمره گواهان بنويس» ؛
و «پروردگارا! پس از آن كه ما را هدايت نمودى، دل هايمان را دستْ خوش كژروى مگردان و از جانب خود، رحمتى بر ما ارزانى دار، كه تو بخشنده اى» .
اللّهُمَّ إنّا نَعلَمُ أنَّ هذا هُوَ الحَقُّ مِن عِندِكَ ، فَالعَن مَن عارَضَهُ وَاستَكبَرَ ، وكَذَّبَ بِهِ وكَفَرَ «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَـلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (۲۰) .
خدايا! ما مى دانيم كه اين، حق است و از جانب تو. پس، هر كس را كه با آن مى ستيزد و گردن فرازى مى كند و آن را تكذيب و انكار مى نمايد، لعنت كن «و ستمكاران، به زودى خواهند دانست كه به كدام بازگشتگاه، باز مى گردند» .
السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وسَيِّدَ الوَصِيّينَ ، وأوَّلَ العابِدينَ ، وأزهَدَ الزّاهِدينَ ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، وصَلَواتُهُ وتَحِيّاتُهُ .
سلام و رحمت و بركات و صلوات و درودهاى خدا بر تو، اى امير مؤمنان و سَرور اوصيا و اوّلينِ عابدان و زاهدترين زاهدان!
أنتَ مُطعِمُ الطَّعامِ عَلى حُبِّهِ مِسكينا ويَتيما وأسيرا لِوَجهِ اللّهِ ، لا تُريدُ جَزاءً ولا شُكوراً ، وفيكَ أنزَلَ اللّهُ تَعالى : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (۲۱)
وأنتَ الكاظِمُ لِلغَيظِ ، وَالعافي عَنِ النّاسِ ، وَاللّهُ يُحِبُّ المُحسِنينَ (۲۲) ، وأنتَ الصّابِرُ فِي البَأساءِ وَالضَّرّاءِ وحينَ البَأسِ (۲۳) وأنتَ القاسِمُ بِالسَّوِيَّةِ ، وَالعادِلُ فِي الرَّعِيَّةِ ، وَالعالِمُ بِحُدودِ اللّهِ مِن جَميعِ البَرِيَّةِ ،
تو همانى كه خوراكت را با وجود ميل به آن، براى خدا به مسكين و يتيم و اسير دادى و پاداش و سپاس نخواستى (۲) و خداوند متعال درباره تو [ چنين] نازل كرد : «هرچند خود نيازى مبرم دارند، ديگران را بر خود، مقدّم مى دارند و هر كس از خسّتِ نفس خود، نگاه داشته شود، رستگار است» .
تو فرو خورنده خشم و عفو كننده مردم بودى و خداوند، نيكوكاران را دوست مى دارد. (۳)
تو در سختى و زيان و هنگامه جنگ، شكيبا بودى (۴) و مساوى تقسيم كردى و در ميان مردم، عادل و از همه مردمان به احكام الهى داناتر بودى و خداوند متعال با اين آيه از آنچه به تو عطا كرده بود،
وَاللّهُ تَعالى أخبَرَ عَمّا أولاكَ مِن فَضلِهِ بِقَولِهِ : «أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ * أَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّــلِحَـتِ فَلَهُمْ جَنَّـتُ الْمَأْوَى نُزُلَا بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» (۲۴) .
خبر داد : «آيا مؤمن، همچون فاسق است؟ يك سان نيستند ؛ امّا كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند، در برابر كارهايشان، باغ هايى دارند كه در آنها، جاى مى گيرند» .
وأنتَ المَخصوصُ بِعِلمِ التَّنزِيلِ ، وحُكمِ التَّأويلِ ، ونَصرِ الرَّسولِ ، ولَكَ المَواقِفُ المَشهودَةُ (۲۵) ، وَالمَقاماتُ المَشهورَةُ ، وَالأَيّامُ المَذكورَةُ ؛ يَومُ بَدرٍ ويَومُ الأَحزابِ «إِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَـرُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا * هُنَالِكَ ابْتُلِىَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُواْ زِلْزَالًا شَدِيدًا * وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنَـفِقُونَ وَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَا غُرُورًا * وَ إِذْ قَالَت طَّـآئِفَةٌ مِّنْهُمْ يَـأَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُواْ وَ يَسْتَـئذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِىَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِىَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَا فِرَارًا» (۲۶)
و تو ويژه به علم تنزيل [ قرآن] و حكم تأويل و يارى پيامبر صلى الله عليه و آله هستى و تو جايگاه هايى مشهود و مقام هايى مشهور و روزهايى به ياد ماندنى دارى : روز بَدر و روز احزاب : «آن گاه كه چشم ها خيره شد و جان ها به لب رسيد و به خدا گمان هايى [ نابجا ]مى برديد. آن جا مؤمنان، آزمايش شدند و سخت تكان خوردند ؛ و هنگامى كه منافقان و كسانى كه دل هايشان بيمار بود، مى گفتند : خدا و پيامبرش وعده اى جز فريب به ما ندادند ؛ و هنگامى كه گروهى از آنان گفتند : اى مردم مدينه! ديگر جاى درنگ نداريد. پس، بازگرديد و گروهى از آنان از پيامبر صلى الله عليه و آله اجازه مى خواستند و مى گفتند : خانه هاى ما بى حفاظ است، و حال آن كه [ خانه هايشان ]بى حفاظ نبود. آنان جز فرار نمى خواستند» .
وقالَ اللّهُ تَعالى : «وَ لَمَّا رَءَا الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُواْ هَـذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَا زَادَهُمْ إِلَا إِيمَـنًا وَتَسْلِيمًا» (۲۷) فَقَتَلتَ عَمرَوهُم ، وهَزَمتَ جَمعَهُم «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُواْ خَيْرًا وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَ كَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا» (۲۸) .
و خداوند متعال فرمود : «و چون مؤمنانْ دسته هاى دشمن را ديدند، گفتند : اين همان است كه خدا و پيامبرش به ما وعده دادند و خدا و پيامبرش راست گفتند و جز بر ايمان و تسليم آنان، نيفزود» .
پس، عمرو [ قهرمان آنان] را كُشتى و گروهشان را پراكندى «و خداوند، كافران را بى آن كه به مال برسند، به غيظ و حسرت، بازگرداند و خدا [ زحمت ]جنگيدن را از مؤمنان برداشت و خدا نيرومند پيروز است» .
ويَومُ اُحُدٍ إذ يُصعِدونَ ولا يَلوونَ (۲۹) عَلى أحَدٍ وَالرَّسولُ يَدعوهُم في اُخراهُم (۳۰) وأنتَ تَذودُ بِهِمُ المُشرِكينَ عَنِ النَّبِيِّ ذاتَ اليَمينِ وذاتَ الشِّمالِ ، حَتّى رَدَّهُمُ اللّهُ عَنكُما خائِفينَ (۳۱) ، ونَصَرَ بِكَ الخاذِلينَ .
و روز جنگ اُحد، هنگامى كه [ مسلمانان كم ايمان، ]راه خويش در پيش گرفتند و به پشت سرشان هم ننگريستند و پيامبر صلى الله عليه و آله به دنبالشان، آنها را فرا مى خوانْد، (۵) تو حمله مشركان را از چپ و راست، دفع مى كردى و آنان را از پيامبر صلى الله عليه و آله دور مى ساختى، تا آن كه خداوند، آنان را ترسان و هراسان از شما دور ساخت و هزيمت يافتگان را با تو يارى نمود.
ويَومُ حُنَينٍ عَلى ما نَطَقَ بِهِ التَّنزيلُ «إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْـئا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَْرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ * ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (۳۲) وَالمُؤمِنونَ أنتَ ومَن يَليكَ ، وعَمُّكَ العَبّاسُ يُنادِي المُنهَزِمينَ : يا أصحابَ سورَةِ البَقَرَةِ ، يا أهلَ بَيعَةِ الشَّجَرَةِ ! حَتَّى استَجابَ لَهُ قَومٌ قَد كَفَيتَهُمُ المَؤونَةَ ، وتَكَفَّلتَ دونَهُمُ المَعونَةَ ، فَعادوا آيِسينَ مِنَ المَثوبَةِ ، راجينَ وَعدَ اللّهِ تَعالى بِالتَّوبَةِ ، وذلِكَ قَولُهُ جَلَّ ذِكرُهُ : « ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ مِن بَعْدِ ذَ لِكَ عَلَى مَن يَشَآءُ» (۳۳) وأنتَ حائِزٌ دَرَجَةَ الصَّبرِ ، فائِزٌ بِعَظيمِ الأَجرِ .
و روز جنگ حُنَين ـ بنا به آنچه قرآن مى گويد ـ : «[ و به ياد آوريد] آن گاه را كه فراوانى تان، شما را خوش آمده بود؛ ولى هيچ سودى برايتان نداشت، و زمين با همه فراخى اش بر شما تنگ آمد و عقب نشينى كرديد. سپس خداوند، آرامش خويش را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد» و «مؤمنان»، تو و همراهانت بوديد و عمويت عبّاس، كه فراريان را ندا مى داد: اى اصحاب سوره بقره، اى بيعت كنندگان شجره! تا آن كه گروهى او را اجابت كردند.
به جاى آنان، رنج جنگ را به دوش كشيدى و يارى [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] را به عهده گرفتى و آنان، مأيوس از پاداش و تنها به اميد وعده خداوند متعال به قبول توبه، باز آمدند و اين، همان گفته خداوند بلندمرتبه است : «و در پى آن، خداوند از هر كس كه بخواهد، درمى گذرد» . تو به درجه صبر نائل گشتى و به پاداشى بزرگ رسيدى .
ويَومُ خَيبَرَ إذ أظهَرَ اللّهُ خَوَرَ المُنافِقينَ ، وقَطَعَ دابِرَ الكافِرينَ ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ «وَلَقَدْ كَانُواْ عَـهَدُواْ اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَـرَ وَ كَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْـئولًا» (۳۴) .
و روز جنگ خيبر، آن گاه كه خداوند، منافقان را سست و كافران را ريشه كن ساخت. سپاس، از آنِ خداى جهانيان است . «و همينان بودند كه پيش تر، با خدا پيمان بسته بودند كه پشت نكنند، و پيمان الهى بازخواست دارد» .
مَولايَ أنتَ الحُجَّةُ البالِغَةُ ، وَالمَحَجَّةُ الواضِحَةُ ، والنِّعمَةُ السّابِغَةُ ، وَالبُرهانُ المُنيرُ ، فَهَنيئا لَكَ ما آتاكَ اللّهُ مِن فَضلٍ ، وتَبّاً لِشانِئِكَ ذِي الجَهلِ . شَهِدتَ مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله جَميعَ حُروبِهِ ومَغازيهِ ، تَحمِلُ الرايَةَ أمامَهُ ، وتَضرِبُ بِالسَّيفِ قُدّامَهُ ، ثُمَّ لِحَزمِكَ المَشهورِ ، وبَصيرَتِكَ بِما فِي الاُمورِ ، أمَّرَكَ فِي المَواطِنِ ولَم يَكُ عَلَيكَ أميرٌ ، وكَم مِن أمرٍ صَدَّكَ عَن إمضاءِ عَزمِكَ فيهِ التُّقى ، وَاتَّبَعَ غَيرُكَ في نَيلِهِ الهَوى ، فَظَنَّ الجاهِلونَ أنَّكَ عَجَزتَ عَمّا إلَيهِ انتَهى ، ضَلَّ وَاللّهِ الظّانُّ لِذلِكَ ومَا اهتَدى ، ولَقَد أوضَحتَ ما أشكَلَ مِن ذلِكَ لِمَن تَوَهَّمَ وَامتَرى ، بِقَولِكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ : قَد يَرَى الحُوَّلُ القُلَّبُ وَجهَ الحيلَةِ ودونَها حاجِزٌ مِن تَقوَى اللّهِ ، فَيَدَعُها رَأيَ العَينِ ، ويَنتَهِزُ فُرصَتَها مَن لا جَريحَةَ (۳۵) لَهُ فِي الدّينِ . صَدَقتَ وخَسِرَ المُبطِلونَ .
مولاى من! تو حجّت رسا و راه آشكار و نعمت فراوان و برهان نورافشانى. مباركت باد فضيلتى را كه خدا به تو بخشيد و نابود باد دشمن جاهلت!
در همه جنگ ها و نبردهاى پيامبر صلى الله عليه و آله با او بودى و پرچم را پيشاپيش او حمل مى كردى و در جلوى او شمشير مى زدى. سپس تو را به خاطر دورانديشىِ مشهور و بينشت در امور، در معركه ها فرمانده كرد و كسى بر تو فرمانده نبود.
چه بسيار كه تقوا تو را از اجراى تصميمت بازداشت ؛ ولى غير تو براى دستيابى بدان، از هوا و هوس خويش پيروى كرد . از اين رو، جاهلان پنداشتند كه تو در آنچه اتّفاق افتاد، ناتوان بودى. به خدا سوگند، كسى كه چنين پنداشت، گم راه شد و ره نيافت و تو خود ـ درود خدا بر تو باد! ـ با اين سخنت : «بينا و آگاه به امور مى داند چگونه حيله كند ؛ امّا تقواى الهى مانع اوست. پس، ديده را ناديده مى گيرد ؛ امّا آن كه پرواى دين ندارد، از آن فرصت، سوء استفاده مى كند»، هر چه را در اين ميانْ مبهم بود، براى آنان كه دچار توهّم و ترديد بودند، توضيح دادى. تو راست گفتى و باطل انديشان زيانكارند.
وإذ ماكَرَكَ النّاكِثانِ فَقالا : نُريدُ العُمرَةَ . فَقُلتَ لَهُما : لَعَمرُكُما ما تُريدانِ (۳۶) العُمرَةَ لكِنِ الغَدرَةَ ، وأخَذتَ البَيعَةَ عَلَيهِما ، وجَدَّدتَ الميثاقَ فَجَدّا فِي النِّفاقِ ، فَلَمّا نَبَّهتَهُما عَلى فِعلِهِما أغفَلا وعادا ومَا انتَفَعا ، وكانَ عاقِبَةُ أمرِهِما خُسراً .
و چون پيمان شكنان ( طلحه و زبير ) با تو مكر كردند و گفتند : قصد عمره داريم، تو به آنان گفتى : «به جانتان (۶) سوگند كه آهنگ عمره نداريد ؛ بلكه قصد خيانت داريد» و از آن دو، بيعت گرفتى و تجديد پيمان كردى ؛ امّا آن دو در نفاق، جدّيت ورزيدند و چون آن دو را بر كارشان آگاهى دادى، بى اعتنايى كردند و بازگشتند و [ از تذكّرت] سود نبردند و فرجامشان به زيان كشيد.
ثُمَّ تَلاهُما أهلُ الشّامِ فَسِرتَ إلَيهِم بَعدَ الإِعذارِ وهُم لا يَدينونَ دينَ الحَقِّ ولا يَتَدَبَّرونَ القُرآنَ ، هَمَجٌ (۳۷) رَعاعٌ (۳۸) ضالّونَ ، وبِالَّذي اُنزِلَ عَلى مُحَمَّدٍ فيكَ كافِرونَ ، ولِأَهلِ الخِلافِ عَلَيكِ ناصِرونَ ، وقَد أمَرَ اللّهُ تَعالى بِاتِّباعِكَ ونَدَبَ المُؤمِنينَ إلى نَصرِكَ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ كُونُواْ مَعَ الصَّـدِقِينَ» (۳۹) .
پس از آن دو، اهالى شام بودند كه پس از اتمام حجّت بر آنان، به سويشان حركت كردى، در حالى كه نه به دين حق گرويده بودند و نه تدبّرى در قرآن داشتند؛ [ كسانى ]پَست و سبكْ سر و گُم راه. و به آنچه درباره تو بر محمّد صلى الله عليه و آله نازل شد، منكر و ياور مخالفان تو بودند، در حالى كه خداى متعال، به پيروى از تو فرمان داده بود و مؤمنان را به يارى تو فرا خوانده بود، [ آن جا كه ]خداوند متعال فرمود : «اى مؤمنان! از خدا پروا كنيد و با راستان باشيد» .
مَولايَ بِكَ ظَهَرَ الحَقُّ وقَد نَبَذَهُ الخَلقُ ، وأوضَحتَ السُّنَنَ بَعدَ الدُّروسِ وَالطَّمسِ ، ولَكَ سابِقَةُ الجِهادِ عَلى تَصديقِ التَّنزيلِ ، ولَكَ فَضيلَةُ الجِهادِ عَلى تَحقيقِ التَّأويلِ ، وعَدُوُّكَ عَدُوُّ اللّهِ جاحِدٌ لِرَسولِ اللّهِ ، يَدعو باطِلاً ويَحكُمُ جائِرا ويَتَأَمَّرُ غاصِباً ويَدعو حِزبَهُ إلَى النّارِ ، وعَمّارٌ يُجاهِدُ ويُنادي بَينَ الصَّفَّينِ : الرَّواحَ الرَّواحَ إلَى الجَنَّةِ ، ولَمَّا استَسقى فَسُقِيَ اللَّبَنَ كَبَّرَ وقالَ : قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : آخِرُ شَرابِكَ مِنَ الدُّنيا ضَياحٌ مِن لَبَنٍ ، وتَقتُلُكَ الفِئَةُ الباغِيَةُ ،
مولاى من! حق، با تو آشكار شد، در حالى كه مردم، آن را دور افكنده بودند. سنّت ها را پس از كهنگى و فرسودگى، روشن ساختى و براى توست سابقه جهاد بر سرِ تصديق ظاهر قرآن و براى توست فضيلت جهاد در تحقّق باطنى آن.
دشمن تو دشمن خدا و منكر پيامبر خداست ، كه به باطل مى خوانَد و به ستم، حكم مى دهد و غاصبانه فرمان مى رانَد و پيروانش را به سوى آتش مى كشاند.
عمّار، مى جنگيد و ميان دو لشكر، ندا مى داد : پيش به سوى بهشت! و چون آب خواست و با شير سيرابش كردند، تكبير راند و گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «آخرين نوشيدنىِ تو از دنيا، شير رقيق شده است و تو را گروه ستمكار مى كشد».
فَاعتَرَضَهُ أبُو العادِيَةِ الفَزارِيُّ فَقَتَلَهُ ، فَعَلى أبِي العادِيَةِ لَعنَةُ اللّهِ ولَعنَةُ مَلائِكَتِهِ ورُسُلِهِ أجمَعينَ ، وعَلى مَن سَلَّ سَيفَهُ عَلَيكَ ، وسَلَلتَ عَلَيهِ سَيفَكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ مِنَ المُشرِكينَ وَالمُنافِقينَ إلى يَومِ الدّينِ ، وعَلى مَن رَضِيَ بِما ساءَكَ ولَم يَكرَههُ ، وأغمَضَ عَينَهُ ولَم يُنكِرهُ ، أو أعانَ عَلَيكَ بِيَدٍ أو لِسانٍ ، أو قَعَدَ عَن نَصرِكَ ، أو خَذَلَ عَنِ الجِهادِ مَعَكَ ، أو غَمَطَ فَضلَكَ ، أو جَحَدَ حَقَّكَ ، أو عَدَلَ بِكَ مَن جَعَلَكَ اللّهُ أولى بِهِ مِن نَفسِهِ ، وصَلَواتُ اللّهِ عَلَيكَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ وسَلامُهُ وتَحِيّاتُهُ ، وعَلَى الأَئِمَّةِ مِن آلِكَ الطّاهِرينَ ، إنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ ...
پس،ابو عاديه فزارى راه بر او گرفت و وى را به شهادت رساند.پس،لعنت خدا و لعنت همه فرشتگان و فرستادگانش تا روز قيامت بر ابو عاديه باد و نيز بر هر كسى كه به روى تو شمشير كشيد و نيز بر مشركان و منافقانى كه تو ـ اى امير مؤمنان! ـ بر آنها شمشير كشيدى و نيز لعنت خدا بر آن كه به ناخشنودى تو رضايت داد و آن را ناپسند نداشت و چشم بر هم نهاد و انكارش نكرد، يا با دست و زبان [ ، دشمنت را ]بر ضدّ تو يارى داد، يا از يارى ات دست كشيد، يا از جهاد در كنار تو تن زد، يا فضلت را برنتافت، يا حقّت را انكار كرد، يا كسى را كه خداوند، تو را به او از خودش سزاوارتر قرار داده بود، با تو هم تراز شمرد!
و درودهاى خدا و نيز رحمت و بركات و سلام و شادباش هاى او بر تو و پيشوايان از ميان خاندان پاك تو كه او ستوده و بِشْكوه است!... .
وأشبَهتَ فِي البَياتِ عَلَى الفِراشِ الذَّبيحَ عليه السلام ؛ إذ أجَبتَ كَما أجابَ ، وأطَعتَ كَما أطاعَ إسماعيلُ صابِرا مُحتَسِبا ؛ إذ قالَ لَهُ : «يَـبُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَـأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّـبِرِينَ» (۴۰)
تو [ با] شب خوابيدن در بستر [ پيامبر صلى الله عليه و آله ]، به [ اسماعيل] ذبيح [ در قربانگاهْ] مانند بودى، هنگامى كه همچون او [ به پيامبر صلى الله عليه و آله ] پاسخ مثبت دادى و همانند اسماعيل، صبورانه و خالصانه اطاعت نمودى، آن گاه كه [ ابراهيم عليه السلام ] به او گفت : «پسرم! من در خواب ديدم كه تو را قربانى مى كنم ، نظر تو چيست؟ گفت : اى پدرم! آنچه را فرمان يافته اى، انجام بده، كه ـ إن شاء اللّه ـ مرا از صابران مى يابى» .
وكَذلِكَ أنتَ لَمّا أباتَكَ النَّبِيُّ صَلَّى اللّهُ عَلَيكُما وأمَرَكَ أن تَضطَجِعَ في مَرقَدِهِ واقِياً لَهُ بِنَفِسَك ، أسرَعتَ إلى إجابَتِهِ مُطيعاً ، ولِنَفسِكَ عَلَى القَتلِ مُوَطِّناً ، فَشَكَرَ اللّهُ تَعالى طاعَتَكَ ، وأبانَ عَن جَميلِ فِعلِكَ بِقَولِهِ جَلَّ ذِكرُهُ : «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» (۴۱) .
و همين گونه تو، آن گاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله تو را ـ كه درود خدا بر شما دو تن باد ـ بر بستر خويش خواباند و به تو فرمان داد كه در خوابگاه او بيارامى تا با [ بذل] جانت او را حفظ كنى، از سرِ اطاعت ، بى درنگ اجابتش كردى و خود را براى كشته شدن، آماده ساختى.
پس، خداى متعال از اين فرمانبردارى ات سپاس گزارى نمود و اين كار زيبايت را در گفته خويش ـ كه يادش بزرگ باد ـ ، چنين آشكار كرد : «و از مردم، كسى است كه در طلب رضايت خدا، جان فشانى مى كند» .
ثُمَّ مِحنَتُكَ يَومَ صِفّينَ وقَد رُفِعَتِ المَصاحِفُ حيلَةً ومَكرا ، فَاُعرِضَ الشَّكُّ ، وعُرِفَ الحَقُّ، وَاتُّبِعَ الظَنُّ ، أشبَهَت مِحنَةَ هارونَ ؛ إذ أمَّرَهُ موسى عَلى قَومِهِ فَتَفَرَّقوا عَنهُ ، وهارونُ يُناديهِم : «يَـقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَـنُ فَاتَّبِعُونِى وَ أَطِيعُواْ أَمْرِى * قَالُواْ لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَـكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى» (۴۲) وكَذلِكَ أنتَ لَمّا رُفِعَتِ المَصاحِفُ قُلتَ : يا قَومِ إنَّما فُتِنتُم بِها وخُدِعتُم .
سپس در نبرد صِفّين، تو را آزمود، در حالى كه قرآن ها را به حيله و مكر، بالا بردند و شك، رو آورد و در حالى كه حقْ مشخّص بود، از گمانْ پيروى شد، همچون ابتلاى هارون، آن گاه كه موسى عليه السلام او را بر قوم خود فرمانروا كرد ؛ امّا از او گسستند و هارون ندايشان مى داد : «اى قوم من! شما با اين [ گوساله] به فتنه افتاديد و پروردگار شما، [ خداى ]رحمان است. پس مرا پيروى كنيد و فرمان مرا بپذيريد[ آن] قوم [ در پاسخ هارون ]گفتند: ما به پرستش گوساله ادامه مى دهيم تا موسى [ از ميقات ]به نزد ما بازگردد» . تو نيز ، آن هنگام كه قرآن ها بر سر نيزه رفت، اين گونه گفتى : «اى قوم من! شما [ با اين حيله ]فتنه زده و گول خورده ايد» ؛
فَعَصَوكَ وخَالَفوا عَلَيكَ وَاستَدعَوا نَصبَ الحَكَمَينِ ، فَأَبَيتَ عَلَيهِم وتَبَرَّأتَ إلَى اللّهِ مِن فِعلِهِم وفَوَّضتَهُ إلَيهِم ، فَلَمّا أسفَرَ الحَقُّ ، وسَفِهَ المُنكَرُ ، وَاعتَرَفوا بِالزَّلَلِ وَالجَورِ عَنِ القَصدِ ، وَاختَلَفوا مِن بَعدِهِ ، وألزَموكَ عَلى سَفَهِ التَّحكيمِ الَّذي أبَيتَهُ ، وأحَبّوهُ ، وحَظَرتَهُ وأباحوا ذَنبَهُمُ الَّذِي اقتَرَفوهُ ، وأنتَ عَلى نَهجِ بَصيرَةٍ وهُدىً ، وهُم عَلى سُنَنِ ضَلالَةٍ وعَمىً ، فَما زالوا عَلَى النِّفاقِ مُصِرّينَ ، وفِي الغَيِّ مُتَرَدِّدينَ ، حَتّى أذاقَهُمُ اللّهُ وَبالَ أمرِهِم ، فَأَماتَ بِسَيفِكَ مَن عانَدَكَ فَشَقِيَ وهَوى ، وأحيا بِحُجَّتِكَ مَن سَعِدَ فَهَدى ،
امّا آنان از تو سرپيچيدند و با تو مخالفت كردند و خواستار تعيين داور شدند، و تو امتناع كردى و از كار آنان، نزد خدا بيزارى جستى و [ كار را] به خودشان واگذار نمودى و چون حقْ چهره گشود و زشتىِ منكَرْ نمايان شد ، به لغزش و انحراف خود از حق، اقرار نمودند و پس از آن، اختلاف كردند و تو را با وجود خوددارى ات، به [ پذيرش] حكميّتى نابخردانه وادار كردند و بدان علاقه نشان دادند، با آن كه آنان را هشدار داده بودى ؛ و گناه خودكرده را روا دانستند، در حالى كه تو بر راه روشن و هدايت بودى و آنان بر [ كج ]راه تاريكى و ضلالت. پس همواره بر نفاق خود، اصرار داشتند و در گم راهى مى چرخيدند، تا آن كه خداوند، سرانجامِ كارشان را به آنان چشانيد و با شمشير تو، معاندانت را كشت ، كه بدبخت و نگون سار شدند . و [ خداوند] با حجّت تو، سعادتمندان را زنده و هدايت كرد.
صَلَواتُ اللّهِ عَلَيكَ غادِيَةً ورائِحَةً وعاكِفَةً وذاهِبَةً ، فَما يُحيطُ المادِحُ وَصفَكَ ، ولا يُحبِطُ الطاعِنُ فَضلَكَ ، أنتَ أحسَنُ الخَلقِ عِبادَةً ، وأخلَصُهُم زَهادَةً ، وأذَبُّهُم عَنِ الدّينِ ، أقَمتَ حُدودَ اللّهِ بِجُهدِكَ ، وفَلَلتَ عَساكِرَ المارِقينَ بِسَيفِكَ ، تُخمِدُ لَهَبَ الحُروبِ بِبَنانِكَ ، وتَهتِكُ سُتورَ الشُّبَهِ بِبَيانِكَ ، وتَكشِفُ لَبسَ الباطِلِ عَن صَريحِ الحَقِّ ، لا تَأخُذُكَ فِي اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ ،
وفي مَدحِ اللّهِ تَعالى لَكَ غِنىً عَن مَدحِ المادِحينَ وتَقريظِ الواصِفينَ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَـهَدُواْ اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلاً» (۴۳) ولَمّا رَأَيتَ أن قَتَلتَ النّاكِثينَ وَالقاسِطينَ وَالمارِقينَ وصَدَّقَكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَعدَهُ فَأَوفَيتَ بِعَهدِهِ ، قُلتَ : أ ما آنَ أن تُخضَبَ هذِهِ مِن هذِهِ ؟ أم مَتى يُبعَثُ أشقاها ؟ واثِقاً بِأَنَّكَ عَلى بَيِّنَةٍ مِن رَبِّكَ ، وبَصيرَةٍ مِن أمرِكَ ، قادِما عَلَى اللّهِ ، مُستَبشِرا بِبَيعِكَ الَّذي بايَعتَهُ بِهِ ، وذلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيمُ (۴۴) .
درودهاى خدا هر صبح و شام ، و در سفر و در حَضَر بر تو باد كه ستايشگر، به اوصاف تو احاطه نيابد و سرزنشگر، فضيلتت را نابود نمى تواند كرد. تو نيكوترينِ مردم در عبادت و خالص ترين آنان در زهد و غيورترينْ حامى دين بودى. با تمام توانت، احكام الهى را جارى كردى و لشكر خوارج را با شمشيرت در هم شكستى. با سرپنجه ات آتش جنگ را خاموش كردى و با بيانت پرده هاى شبهه را دريدى و حق را از ميان تيرگى هاى باطل، بيرون كشيدى. در راه خدا از سرزنش ملامتگران نهراسيدى و مدح خداى متعال، تو را از مدح مدّاحان و ستايش توصيفگران، بى نياز كرده است، [ كه ]خداى متعال فرمود: «از ميان مؤمنان، مردانى هستند كه صادقانه به عهدشان با خدا وفا كردند. برخى به شهادت رسيدند و برخى در انتظارند و آنان هرگز [ عقيده خود را ]تغيير ندادند» .
چون ديدى با كشتن عهدشكنان (ناكثين) و ستمكاران (قاسطين) و از دين به در رفتگان (مارقين) ، وعده پيامبر خدا به تو درست بود و به عهدش وفا نمودى، گفتى : «آيا وقت آن نرسيده است كه اين [ ريش] با اين [ خون سر ]خضاب شود؟» يا: «بدبخت ترين فرد امّت ، كِى دست به كار مى شود؟» ؛ چون ، به اين كه دليلى روشن از جانب پروردگارت دارى، مطمئن بودى و در كارَت بينش داشتى و به سوى خداوند، مى رفتى و از سودايى كه با او كرده اى، بشارت يافته بودى و اين ، همان رستگارى بزرگ است.
اللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ أنبِيائِكَ ، وأوصِياءِ أنبِيائِكَ ، بِجَميعِ لَعَناتِكَ ، وأصلِهِم حَرَّ نارِكَ ... .
خدايا! قاتلان پيامبرانت و [ قاتلان] اوصياى پيامبران را با همه نفرين هايت نفرين كن و داغىِ آتشت را به آنان بچشان!
اللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ أميرِ المُؤمِنينَ ومَن ظَلَمَهُ (۴۵) وأشياعَهُم وأنصارَهُم ، اللّهُمَّ العَن ظالِمِي الحُسَينِ وقاتِليهِ ، وَالمُتابِعينَ عَدُوَّهُ وناصِريهِ ، وَالرّاضِينَ بِقَتلِهِ وخاذِليهِ ، لَعناً وَبيلاً ، اللّهُمَّ العَن أوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ آلَ مُحَمَّدٍ ومانِعيهِم حُقوقَهُم ، اللّهُمَّ خُصَّ أوَّلَ ظالِمٍ وغاصِبٍ لآلِ مُحَمَّدٍ بِاللَّعنِ ، وكُلَّ مُستَنٍّ بِما سَنَّ إلى يَومِ الدّينِ .
خدايا! قاتلان امير مؤمنان و ستمكاران بر او و پيروان و ياورانشان را نفرين كن!
خدايا! ستمكاران بر حسين عليه السلام و قاتلان او و پيروان و ياوران دشمنش و رضايتمندان به قتلش و فروگذاران او را نفرينى سخت و شديد بنما!
خدايا! نخستين ستمكارى را كه بر خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ظلم كرد و [ آنان را] از حقّشان بازداشت، لعنت فرست!
خدايا! اوّلين ستمكار و غاصب حقّ خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را به لعن، مخصوص بدار و نيز هر بدعت گذارى را كه بدعتش تا قيامت مى پايد!
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وسَيِّدِ المُرسَلينَ وآلِهِ الطّاهِرينَ ، وَاجعَلنا بِهِم مُتَمَسِّكينَ ، وبِمُوالاتِهِم مِنَ الفائِزينَ الآمِنينَ ، الَّذينَ لا خَوفٌ عَلَيهِم ولا[هُم] (۴۶) يَحزَنونُ إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ . (۴۷)
خدايا! بر محمّد، خاتم پيامبران و سَرور فرستادگان و خاندان پاكش درود فرست و آنان را دستاويز ما ، و ولايتشان را مايه رستگارى و ايمنى ما قرار ده؛ [ همان ]كسانى كه بيمى بر آنها نيست و اندوهگين نيز نمى شوند، كه تو ستوده بزرگى!
پاورقی :
منبع:دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ - جلد ۲ صفحه : ۳۷۶
(۱) الفتح : ۱۰ .
(۲) التوبة : ۱۱۱ و ۱۱۲ .
(۳) الأنعام : ۱۵۳ .
(۴) ضارعاً : أي متذلّلاً متضعّفا (بحار الأنوار : ج ۱۰۰ ص ۳۶۸) .
(۵) إشارة إلى الآية ۱۴۶ من سورة آل عمران .
(۶) مراقباً : أي منتظراً لحصول منفعة دنيويّة (بحار الأنوار : ج ۱۰۰ ص ۳۶۸) .
(۷) في المصدر : «يخافوا» ، والصحيح ما أثبتناه كما في بحار الأنوار .
(۸) ما أحفِل بفلان أي ما اُبالي به (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۱۵۹ «حفل») .
(۹) أولى لك : كلمة تهديد وتخويف يخاطب بها من أشرف على هلاك،فيُحَثّ بها على التحرّز (مفردات ألفاظ القرآن: ص۱۰۰ «أول»).
(۱۰) طه : ۸۲ .
(۱۱) المؤمنون : ۱۰۴ .
(۱۲) ناواه : أي عاداه (لسان العرب : ج ۱۵ ص ۳۴۹ «نوي») .
(۱۳) الزمر : ۹ .
(۱۴) النساء : ۹۵ و ۹۶ .
(۱۵) التوبة : ۱۹ ـ ۲۲ .
(۱۶) المائدة : ۶۷ .
(۱۷) المائدة : ۵۴ ـ ۵۶ .
(۱۸) آل عمران : ۵۳ .
(۱۹) آل عمران : ۸ .
(۲۰) الشعراء : ۲۲۷ .
(۲۱) الحشر : ۹ .
(۲۲) إشارة إلى الآية ۱۳۴ من سورة آل عمران .
(۲۳) إشارة إلى الآية ۱۷۷ من سورة البقرة .
(۲۴) السجدة : ۱۸ و ۱۹ .
(۲۵) في المصدر : «المشهورة» ، والأنسب ما ذكرناه كما في بحار الأنوار .
(۲۶) الأحزاب : ۱۰ ـ ۱۳ .
(۲۷) الأحزاب : ۲۲ .
(۲۸) الأحزاب : ۲۵ .
(۲۹) في المصدر: « ... تصعدون ولا تلوون»، والتصويب من بحار الأنوار.
(۳۰) إشارة إلى الآية ۱۵۳ من سورة آل عمران .
(۳۱) في المصدر : « ... حتّى صرفهما عنكم الخائفين»، والتصويب من المزار للشهيد الأوّل وبحار الأنوار.
(۳۲) التوبة : ۲۵ و ۲۶ .
(۳۳) التوبة : ۲۷ .
(۳۴) الأحزاب : ۱۵ .
(۳۵) قال المجلسي قدس سره : كذا فيما عندنا من النسخ بتقديم الجيم على الحاء المهملة ، ويمكن أن يكون تصغير الجرح ؛ أي لا يرى أمراً من الاُمور جارحاً في دينه . والصواب ما في نهج البلاغة بتقديم الحاء المهملة على الجيم ... أي ليس بذي حرج ، والحريجة التقوى (بحار الأنوار : ج ۱۰۰ ص ۳۶۹ و۳۷۰) .
(۳۶) في المصدر : «لعمري لما تريدان» ، وما أثبتناه من المزار للشهيد الأوّل وبحار الأنوار .
(۳۷) الهَمَج : رُذالة الناس . والهمجُ: ذبابٌ صغير يسقط على وجوه الغنم والحمير ، فشبّه به رَعاع الناس ؛ (النهاية : ج ۵ ص ۲۷۳ «همج») .
(۳۸) رَعاع الناس : غوغاؤهم وسقّاطهم وأخلاطهم (النهاية : ج ۲ ص ۲۳۵ «رعع») .
(۳۹) التوبة : ۱۱۹ .
(۴۰) الصافّات : ۱۰۲ .
(۴۱) البقرة : ۲۰۷ .
(۴۲) طه : ۹۰ و ۹۱ .
(۴۳) الأحزاب : ۲۳ .
(۴۴) إشارة إلى الآية ۱۱۱ من سورة التوبة .
(۴۵) في المصدر : «قتله» ، والصحيح ما أثبتناه كما في المزار للشهيد الأوّل وبحار الأنوار .
(۴۶) الزيادة من المزار للشهيد الأوّل وبحار الأنوار .
(۴۷) المزار الكبير : ص ۲۶۴ ح ۱۲ عن أبي القاسم بن روح وعثمان بن سعيد العمري عن الإمام العسكري عليه السلام ، المزار للشهيد الأوّل : ص ۶۶ من دون إسنادٍ إليه عليه السلام ، بحار الأنوار : ج ۱۰۰ ص ۳۵۹ ح ۶ نقلاً عن المفيد .
پاورقی ترجمه :
(۱) اشاره به آيه ۵۵ از سوره مائده است . ر . ك : ص ۱۱۹ (احاديث ولايت) .
(۲) اشاره به آيات ۸ و ۹ از سوره انسان است.
(۳) اشاره به آيه ۱۳۴ از سوره آل عمران است.
(۴) اشاره به آيه ۱۷۷ از سوره بقره است.
(۵) اشاره به آيه ۱۵۳ از سوره آل عمران است .
(۶) در نسخه اصلى «به جانم» آمده است.